سفارش تبلیغ
صبا ویژن



کودکی که نامش را تعیین کرده بودند - راه صبح






درباره نویسنده
کودکی که نامش را تعیین کرده بودند - راه صبح
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
گام اول
روز وصال


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
کودکی که نامش را تعیین کرده بودند - راه صبح

آمار بازدید
بازدید کل :59018
بازدید امروز : 2
 RSS 

   

سلام

 اگر یادتان باشد طی گزارشات خانم کریمخانی از طلیعه ظهور معرفی چند مسابقه من جمله مسابقه خاطره نویسی برای مادرانی که فرزندانی با نام های مهدی و مهدیه دارند، خاطرات زیبایی ارائه شد اما یکی از خاطرات در آن میان جلب توجه زیادی می کرد، هنوز نمی دانم که ایشان به عنوان برنده انتخاب شده اند یا نه ولی تصمیم گروه بر این شد که خاطره این خانم به عنوان بهترین خاطره در وبلاگ واحد خواهران مرکز ارائه شود ....

متن خاطره ( خاطره ای که نویسنده نامش را گذاشته بود کودکی که نامش را تعیین کرده بودند )

 دو سال از شروع زندگی مشترکمان می گذشت که تغییر حالات جسمی ام نوید از موهبتی بزرگ می داد و من خود را برای بزرگترین عنوان دنیا یعنی « مادر » آماده می دیدم.

 زندگی و هستی ام معنای دیگری یافته بود و همه چیز طعم شیرین تری داشت، چند ماهی که از دوران بارداری ام گذشت متوجه شدیم که کودکی که چشم به راهش هستیم یک نوزاد پسر است و با مشخص شدن جنسیت نوزاد بازار تعیین نام او در خانواده گرم شد. از سویی خانواده های من و همسرم هر کدام نامی را برای کودکم تعیین کرده بودند و از سوی دیگر نامی که من برای نوزادم در نظر گرفته بودم با نامی که شوهرم در نظر گرفته بود تفاوت داشت. هر کسی برای نامی که تعیین کرده بود دلیل و برهان خاصی داشت و اصرار بر اینکه همان نام انتخاب شود. نه ماه بارداری من پایان یافته بود و دیگر هر لحظه انتظار به دنیا آمدن کودکم را می کشیدم اما بخث انتخاب نام نوزاد خانواده را به یک بحران اساسی نزدیک می کرد، تا اینکه اتفاق عجیبی رخ داد، با وجود اینکه پزشک من تولد نوزاد را در روز دیگر اعلام کرده بود اما نزدیکی های سحر روز جمعه سی ام خرداد ماه سال 82 درد زایمان شروع شد، بلافاصله به بیمارستان منتقل شدم و پس از چند ساعت درد شیرین پروردگار بزرگترین هدیه الهی اش را در دامان من نهاد، کودکی زیبا که به زمین لبخند می زد، حس شیرینی را که برای اولین بار با در آغوش کشیدن نوزادم به من دست داد قابل وصف نیست او دقیقاً ساعت هفت صبح روز جمعه به دنیا آمد، هنوز خوب در آغوشش نکشیده بودم که نام « مهدی » بر زبانم جاری شد، اگرچه نامی که من انتخاب کرده بودم این نبود اما نمی دانم چرا در آن ساعت ذکر نام مهدی از زبانم جدا نمی شد . شاید به دلیل دعای روح افزای « ندبه » بود که در آن ساعت به گوش می رسید.

 وقتی اولین ملاقات کنندگان به دیدارم آمدند، نوزاد را به آغوششان دادم و گفتم نامش مهدی است، عجیب بود که همگی با شنیدن نام مهدی نه تنها مخالفت نکردند بلکه اشک شوق در چشمهایشان حلقه می زد، عمه کودکم در حالیکه دعای فرج را در گوش نوزاد زمزمه می کرد گفت: خداوند از قبل نام مبارک مولایمان مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را برای این نوازد انتخاب کرده بود چرا که با متولد شدنش در صبح جمعه این انتخاب را به ما نشان داد ...

ما هم برای این نظر کرده دعای خیر خواهیم کرد و از خداوند خواستار آنیم که همانطور که نام مولا را برای ایشان انتخاب کرده بود راهشان را هم برای او برگزینند...

اللهم عجل لولیـک الفرج



نویسنده » جمعی از نویسندگان » ساعت 6:43 صبح روز دوشنبه 87 شهریور 11